...the end is upon us, i can smell it so near and clear
بعد از سه روز بی خبری و سین نکردن پیام هام؛ امروز بلاخره اومد و برام نوشت "حالم خوب نیست از نظر فیزیکی..."
گفت که کار سنگینه و مشکل خواب داره. بدنش دچار پرش عضلات شده و تا میاد خوابش ببره دستی چیزی میپره و بیدار میشه.. گفت که دیشب به زور قرص خوابش برده بلاخره.. و در آخر هم نوشت.. " یه دیت هم رفتم این وسط."
.
بی توجه به جمله آخر کمی بیشتر از حالش پرسیدم. پرسیدم که آیا از فشار کاره ؟ گفت آره و عادات بد( شب بیداری و ویپ احتمالا ). ازش خواهش کردم که اگر فکر میکنه ریشه در مسئله عمیق تری داره کمک بگیره. از روانشناس یا حتی روانپزشک. گفت میرم دکتر اگر وضعیت ادامه پیدا کرد.
بعد از چند ثانیه سکوتی که بینمون برقرار شد، پرسیدم دیت چطور پیشرفت ...؟ گفت بد نبود ( احتمالا چون روش نشده بگه خوب بود.) و ادامه داد : ببخشید ولی واقعا اذیت بودم تنهایی...
درحالی که دیوانه وار اشک می ریختم نوشتم :" ما که صحبتامونو کردیم در این باره گل... برو حال دنیارو ببر عزیزم. خبری نیست این ور..."
کمی بیشتر صحبت کردیم و بعد هم خداحافظی.
.
حالا من موندم و یه کوه سوال بی جواب. این دختر خوشبخت کیه ؟ کجا آشنا شدین ؟ اسمش چیه ؟ چه مدته که در ارتباطین ؟ موهای اونم بلنده ؟ به موهاش که نگاه می کنی یاد من میفتی ؟ برای اونم حافظ و گلشیری می خونی ؟ صدای زیبات رو برای اونم ضبط می کنی که بفرستی ؟ صداش می کنی آلکاتراز ؟ برای اونم توی اسپاتیفای پلی لیست درست می کنی ؟ براش می خونی دق که ندانی چیست گرفتم دق که ندانی تو خانم زیبا ؟ پس من چی ..؟ من که ارغوانت بودم ... ارغوانت اینجاست ... ارغوانت تنهاست .. ارغوانت دارد می گرید....
بچه ها عاجزانه ازتون خواهش می کنم برام دعا کنید. به هرکی و هرچی و هرطور اعتقاد دارین... خواهش میکنم...
به نظرم این ارتباطتون زندگی هردوتون رو به هم میریزه. اگه من جای تو بودم به طور کامل ارتباطم رو قطع میکردم.
چون هنوز هردوتون از هم خوشتون میاد و ادامه دادن دوستی معمولیتون نمیذاره این حس فراموش بشه.