توی سرچ هام هم اساتید دپارتمان ece و هم دپارتمان cs رو چک میکنم؛ امسال دیر شروع کردم؛ اما اگه این پروژه برای سال آینده تمدید شد، دپارتمان های صنایع، Biological Engineering, Cognitive science و یکی دوتا دپارتمان دیگه رو هم دوست دارم سرچ کنم. لابه لای سرچ هام و خوندن پروژه ها متوجه شدم که به پروژه های دپارتمان Electrical and Computer Engineering علاقه بیشتری دارم؛ البته دانشگاه به دانشگاه متفاوته اما معمولا پروژه های دپارتمان کامپیوتر ساینس نسبت به کامپیوتر انجینیرینگ تئوری تر، ریاضیاتی تر و ابسترکت تر هستن و کمتر برام جالبن. راستش هنوز مطمئن نیستم دقیقا به چی علاقه دارم اما تقریبا میتونم تشخیص بدم که به چه چیزهایی علاقه ندارم. معمولا چیزای پروداکتی و ریسرچ های پرکتیکال و محصول محور بیشتر چشمم رو میگیرن؛ به نوروساینس خیلی علاقه دارم ولی بیشتر اون ساید مهندسیش و نه ساینسش ( Neurotechnology, BCI و...) مثلا Assistive Communication و Movment restoration. اما خیلی مطمئن نیستم که بخوام از رشته خودم فاصله بگیرم و مدرک بعدیم رو از دپارتمانی غیر از کامپیوتر ساینس یا انجینیرینگ بگیرم؛ ایده آلم اینه که توی همین دوتا دپارتمان بگردم و استادی رو پیدا کنم که داره روی یه پروژه نوروساینسی یا حتی نوروساینس هم نه ولی محصول محور کار میکنه. یه دوست پزشکی هم دارم که خیلی داره وسوسم میکنه که برم سمت دارو و داروسازی و دراگ دیزاین با هوش مصنوعی و میگه پول خوبی توش هست.
این پروگرم مستر توی دانشگاه EPFL سوئیس هم خیلی چشمم رو گرفته. هرجا حس میکنم سردرگم یا overwhelmed شذم میرم چارت درساش رو نگاه میکنم و لذت میبرم. به این فکر میکنم که چقدر مسیر آکادمیکی که طی میکنم قشنگ میشه اگه با لیسانس مهندسی کامپیوتر این مستر بخصوص رو بگیرم و طی اون مدت رزومم رو قوی کنم برای Phd هوش مصنوعی توی تاپ 10. اگه بتونم این مستر رو با ماینور entrepreneurship بگیرم و برای phd دوباره برم سمت AI که دیگه اصلا وا ویلا. فکر skill setی که توی این مسیر میتونم بسازم من رو به وجد میاره. تمام چیزهایی که بهشون علاقه دارم در یک باکس. اما خب از طرفی مطمئن نیستم چه فرصت های متفاوتی جلوم میذاره اگه مستقیم برای دایرکت Phd اپلای نکنم و قدم در این مسیر بذارم. آیا ارزشش رو داره؟ خصوصا وقتی تقریبا مطمئنم سوئیس مقصد نهاییم نمیتونه باشه و بعد از اتمام درسم باید دوباره بار سفر ببندم.
این ایده که برم اروپا مستر بخونم و توی اون مدت رزومم رو برای یه دانشگاه خوب آمریکایی قوی کنم و همزمان اروپا رو هم بگردم خیلی ایده قشنگیه. ایده پر طرفداری هم هست. ولی واقع بینانه بخوای نگاه کنی مگه آدم چقدر انرژی و توان برای دوباره از نو زندگی چیدن تو یه جای جدید و دوباره کانکشن ساختن داره؟ از طرفی هم این حرفا واقعا خنده داره چون EPFL کم دانشگاهی نیست. رزومه من هم اصلا در این حد و اندازه ها نیست.
نمیدونم واقعا. من حتی هنوز امتحان زبان هم ندادم. قسمت کمالگرای وجودم هم هی داره تو گوشم میخونه که وقتی تقریبا هیچ چیز سرجاش نیست چه عجله ای حالا هست که بخوای بک تو بک بری؟ اونم وقتی این ترم 24 واحد درس برداشتی. اونم وقتی که برای ترم آیندت که قراره ترم آخرت باشه 23 واحد درس می مونه! اصلا مطمئنی که 8 ترمه تموم میکنی؟ حواست هست که باید معدل الف بشی این ترم که بتونی 8 ترمه تموم کنی؟ حواست هست که نه تنها باید معدل الف بشی که تو با این معدل کلی که روی مرز الف بودن یا نبودنه باید دو ترم آینده رو با معدل 18.5 به اتمام برسونی تا در نهایت لیسانست رو با معدل الف بگیری؟ اصلا چرا میخوای 8 ترمه تموم کنی؟ 9 ترمه تموم کن و اینطوری حداقل مطمئنی معدل لیسانست همونی میشه که میخوای.
درست رو سر فرصت با معدل خوب توی 9 ترم تموم کن؛ با واحدای کمتر توی 3 ترم آینده میتونی تمرکزت رو بذاری رو قوی کردن رزومت و سال دیگه همین موقع با اعتماد به نفس بالاتر و شناخت بیشتر از خودت اقدام کنی.
وقتی می نویسمش حتی منطقی تر هم به نظر میاد ولی از طرفی هم میدونم که تمام این حرفا یه "از شنبه" دیگه س و من واقعا به یه از شنبه دیگه توی زندگیم احتیاج ندارم. به اندازه کافی این مایندست منو در زندگی عقب انداخته. هیچ وقت قرار نیست همه چیز برای شروع پرفکت باشه و اون لحظه ایده آل هیچ وقت از راه نمیرسه. امیدوارم که بعدا نفهمم این تنها دفعه ای بود که برخلاف تصورم "از شنبه" تصمیم درست تری می تونست باشه.